بخش ششم از فصل اول (کتاب حقوق بینالملل)
موجودیتها میتوانند معیارهای کشور بودن را ایجاد کنند. بهعلاوه، ملت آنها نیز میتوانند حق خودمختاری داشته باشند. اما ممکن است بهعنوان کشور به رسمیت شناخته نشوند. فلسطین بارزترین نمونه است. تشکیلات سازمان ملل متحد در 1975 کمیته درباره اجرای لاینفک حقوق ملت فلسطین، به وضوح حق ملت فلسطین را برای خودمختاری تأیید نمود و ملزومات جمعیت دائمی، قلمرویی با مرزهای تعریفشده مشخص معقول، یک دولت مؤثر و مستقل از دیگر کشورها نیز وجود داشت، حداقل شاید تاحدودی، همانطور که در مورد برخی موجودیتهای دیگر در زمان پذیرش در سازمان ملل متحد موجود بود. درحالیکه رژیم غاصب صهیونیستی در بخشهایی از قلمرو فلسطین در اسکان نظامی است، رژیم غاصب صهیونیستی تنها مدعی حق حاکمیت در مورد بخشهای مشخصی از قلمرو فلسطین است بهویژه حدود اورشلیم و اعلام نمیکند که فلسطین قانوناً بهطور کامل تحتسلطه رژیم غاصب صهیونیستی است. اما فلسطین هنوز هم توسط ایالات متحده آمریکا، رژیم غاصب صهیونیستی و برخی کشورهای دیگر بهرسمیت شناخته نمیشود و در واقع رژیم غاصب صهیونیستی تحریمهایی را بهخاطر تلاش یکجانبه و خارج از چارچوب توافق جامع با رژیم غاصب صهیونیستی موردبحث فلسطین، برای پذیرش در سازمان ملل متحد به آن تحمیل کرده است.
توضیح این موضع پارادوكسیك این است كه اگرچه معیارهای حقوقی ممكن است به وضوح رعایت شود، هیچ یك از واحدها نمیتوانند دیگری را وادار كنند كه آن را بهعنوان یك كشور به رسمیت بشناسد. به رسمیت شناختن یک عمل سیاسی بالا است و یک کشور ممکن است از تشخیص دیگری صرفاً بهعنوان اختیار سیاسی خودداری کند. ممكن است يك كشور تصميم بگيرد كه در يك زمان خاص، عدم تحقق ثبات سياسي و عدالت بهتر شود، زيرا برخي از كشورها فلسطين را به رسميت نميشناسند و چند كشور از به رسميت شناختن اسرائيل امتناع ميكنند، گرچه هر دوي آنها معيارهاي قانوني دولت را رعايت ميكنند. به رسمیت شناختن فشار برای دستیابی به یک توافق سیاسی پایدار، بازشناسی شناخته میشود.
به رسمیت شناختن یک کشور توسط دولت دیگر معمولاً با برخی از مراحل رسمی مانند مبادله نمایندگان دیپلماتیک، نشانه گذاری میشود: عدم شناخت با مراحلی از قبیل امتناع از پذیرش دولت ناشناس بهعنوان طرف معاهده بینالمللی یا اجازه نمایندگی دیپلماتیک از نهاد نشانهگذاری میشود و همچنین با بیان بیانیه.
با این حال، یک کشور شناخته نشده که معیارهای عینی دولت را برآورده میکند، نمیتواند با عنوان موجود شناخته نشود. بهعنوان مثال، هیچ کشوری حق ندارد به قلمرو یک کشور ناشناخته حمله کند. اما یک کشور میتواند از انجام هرگونه معامله دولت با دولت با دیگری- هرگونه روابط عادی دیپلماتیک- و به کشورها اجازه تصمیمگیری در مورد حمایت یا مخالفت با یک درخواست از یک نهاد برای عضویت در این کشور بدهد. ایالت در سازمان ملل و سایر نهادهای بینالمللی که فقط برای کشورها باز هستند.
در گذشته صراحتاً رسمیت شناختن دولتهای خارجی و همچنین ایالتها در شرایطی که دولت جدید به وسیله غیر قانون اساسی به قدرت میرسید- غیرمستقیم از طریق انتخابات، از طریق کودتا به دست نیامد. این عمل در طی قرن بیستم توسط اکثر ایالتها رها شده است، در درجه اول، زیرا تصور میشد كه دولت “تأیید” دولت دیگری را تصویب نكرد و از آنجا که میترسید که به رسمیت شناخته شدن در هر مورد خاص توسط سایر جهان بهعنوان تأیید رژیم است که ممکن است از طریق برخی از ترکیبات غیر معمول سمی از اراذل و اوباش و فساد اداری تفسیر شود.
انگلیس بهعنوان یک سیاست، رسماً در سال 1980 از رسمیت شناختن دولتهای خارجی چشم پوشی کرد و اعلام کرد که تغییر سیاست در بیانیههای مجلس است. بی تردید، این عمل به عمل قبلی خود در سال 2011 برگردد، هنگامی که اعلام کرد از این پس، دولت “شورشی” را در جنگ داخلی نوظهور لیبی بهعنوان دولت مشروعیت به رسمیت میشناسد و با تلقین از بی اعتبار کردن دولت فعلی در طرابلس- اطلاعیهای در مورد مناسب بودن و بهعنوان تشویق در پایان حرکت دوم کوارتت زهی مفید است.
عدم به رسمیت شناختن نمیتواند یک دولت را از حقوق اساسی خود محروم کند، بهعنوان مثال برخی از اقدامات احترام به قوانینی را که تصویب کرده است و اقداماتی که در قلمرو کنترل خود انجام داده است. اما میتواند زندگی را بسیار دشوار کند. دولت ناشناس ممکن است نتواند به حسابهای بانکی کشور دسترسی داشته باشد یا بهعنوان مثال صندلی دولت را در سازمانهای بینالمللی اشغال کند و بهطور گستردهتر، تأثیر سیاسی و اقتصادی امتناع از رفتار با رژیم خارجی بهعنوان یک دولت مشروع میتواند توانایی خود را برای شرکت در روابط بینالمللی به شدت محدود کند.
نویسنده: وائان لو
مترجم: دکتر یاسر هشترخانی