بخش دوم از فصل اول (کتاب حقوق بینالملل)
درصورتیکه در زمان یا موقعیتی تفاوت مؤثر و مرتبط، متمرکز بر شهر یا ناحیه محل زندگی ما، یا تیمی که طرفدار آن هستیم یا نوع سیستم عامل کامپیوتر مورد استفاده ما بود، انتظار دیدن اخبار روزانه و مباحثه سیاسی و تواریخ نگارششدهای را داشتیم که حاوی روایت عمومی زندگی اجتماعی درحال ساختی باشد که منعکسکننده آن نقطهنظر است. درواقع، در بحث همزیستی مسالمتآمیز چنین نقطهنظرات متفاوتی طبیعی است، برنامههای خبری محلی پس از اخبارهای ملی و بینالمللی در تلویزیون میآیند. روزنامههای ملی، روزنامههای محلی و اخبار منعکسکننده حوزههای مختلف منافع جامعه ما هستند. هرکس که تنها در یک سطح از زندگی اجتماعی زندگی میکند یا شخصی کامل است یا شخصی وسواسی. اما حداقل برای کسانی که نگران روابط بینالمللی هستند و دیدگاه آنها درباره جهان براساس روزنامهها و تلویزیون شکل گرفته است، واحد اصلی سازمان سیاسی و اقتصادی هنوز شامل ایالت و کشور میشود. کشور دارای حکومت مستقل که ماهیت آن عدم تبعیت از تسلط هیچ فرد دیگری است و روابط آن با گروههای دیگر تابع اجازه و پذیرش است، نه اجبار و دستور شخص دیگری که کشور فرمانبردار او است.
این آزادی که کشور از آن بهره میبرد، بیش از همه خود را بهعنوان قانون کلی سیاسی آشکار میسازد. افرادی که در مسند قدرت هستند بهطور معمول قواعد کلی برابری حاکم و استقلال کشوری که با آن سروکار دارند را با کشورهای دیگر تأیید و بررسی مینمایند. این قواعد کلی مشخص میسازند که چه کسی میتواند به چه کسی دستور انجام چه کاری بدهد و انتظار تبعیتی ناشی از اجبار داشته باشد. پلیس، آژانسهای دولتی محلی، ارتش و غیره پیوسته از قوانین و دستورهای صادرشده توسط حکومت مرکزی کشورهای خود پیروی میکنند.
دستورات صادرشده از نواحی دیگر بهعنوان نشانه “فقدان حق حاکمیت” درنظر گرفته میشوند، مثل پزشکان قرون وسطی که زودرنجی و حسادت را از علائم ازدیاد سودا میدانستند. حق حاکمیت بدین معناست که تمام کشورها برابر هستند، هرکدام حق دارند آزادانه عمل کنند و اداره امور را به دست داشته باشند. درعمل، البته موقعیت متفاوت است. عموماً بعضی از کشورها در سراسر جهان تسلیم خواستههای یک ابرقدرت محلی، منطقهای، یا جهانی میشوند. درست مثل افراد که طبق قاعده کلی شایستگی استقلال و برابری در برابر بقیه را دارند و درعینحال تمایل دارند احترام خاصی به خواستههای کارفرمایان و دیگر افرادی بگذارند که در موقعیتی هستند که میتوانند به آنها فایده مهم یا آسیب بزرگی برسانند. اندازه و محدودیتهای این گروه اجتماعی بهعنوان کشور مستقل، خود تاحدی اختیاری هستند. تمام گروههایی که میتوانستند شکل کشورهای جداگانهای بگیرند زیر چتر یک کشور خاص آمدهاند. ایالتهای جداگانه، مثل هاوایی، کالیفرنیا، آلاسکا، نیوهمپشایر که ایالات متحده آمریکا را تشکیل دادهاند، نمونهای از اینگونه کشورها هستند. جمهوریهای جداگانه، مثل گرجستان، آذربایجان، روسیه، بلاروس که تا سال 1991 شوروی را تشکیل میدادند، نمونه دیگری هستند. متقابلاً، ازهمپاشیدگی شوروی و یوگسلاوی و سودان نشان داد، کشوری که برای سالها وجود داشته است ممکن است به واحدهای کوچکتر تقسیم شود.
تجزیهطلبان چچن فکر میکنند که چچن نباید بهعنوان بخشی از روسیه محاصره شود، تمیل تیگرز فکر میکرد که باید کشور جداگانه تمیل ایلام در شمال سریلانکا وجود داشته باشد، تجزیهطلبان اوکراین امیدوارند از اوکراین جدا شوند و مجدداً به روسیه بپیوندند. ازسوی دیگر، کسانی وجود دارند که معتقدند باید یک پروژه فدرال در اروپا پیگیری شود و کشورهای عضو اتحادیه اروپا را بهعنوان یک کشور فدرال پیوند دهد.
تجزیه و ترکیب واحدهای اجتماعی در هرمقیاس و ماهیتی بهندرت انقلابی است. این امر معمولاً با انتقال تدریجی قدرتهای خاصی بین مقامات حکومتی صورت میگیرد، تنزل قدرتهای خاص از حکومت مرکزی به محلی، انتقال قدرتها از کشورهای عضو به کمیسیون اروپا و غیره. با گذشت زمان، برخی واحدها با اهمیتتر میشوند و برخی بیاهمیتتر. افول و کمال قدرتهای مرتبط شهرها، امیرنشینها، کشورها و اتحادیه اروپا در اروپا طی هزار سال گذشته نمونه خوبی است. ارتباط میان این امور و دیگر واحدهای اجتماعی توسط بسیاری از مجموعه قوانین مورد اشاره قرار گرفته است. قانون اساسی به ساختار درونی کشور و مواردی مثل رابطه بین حکومت مرکزی و محلی مینگرد، اتحادیه اروپا به ساختار اتحادیه اروپا و رابطه آن با حکومتها، قانونگذاران و دادگاههای کشورهای عضو و روابط خارجی آن با کشورهای خارج از اتحادیه اروپا و غیره میپردازد. حقوق بینالملل بر روابط بین کشورهای دارای حق حاکمیت مستقل نظارت میکند. این یک مورد از موارد مقطعی است که در ساختارهای اجتماعی و سیاسی زندگی میتوان از آن عبور کرد.
نویسنده: وائان لو
مترجم: دکتر یاسر هشترخانی